گفتم شبی با شاپرک *
از یار من داری خبر
گفتا به من اون شاپرک ای قاصدک ای بی خبر
هرشب نشستی بی خبر بی یار و بی عیش و طرب
گفتم به ا و من زیر لب
عشق است و هجران و فراق
عشق است ودرد و دود و اه
گفتا نگفتم بی خبر بی وصل هجران را چه سود این درد را مرحم چه سود
عشق است وصل و لعل لب
عشق است تنها وصل و وصل
دار د چه حاصل اینکه شمع خود سوزدو هم پر این شاپرک
گفتم که عاشق نیستی
شمعی که سوزد جان خویش
روشن کنداسرار خویش
وانگه بسوزد شاپر ک تاوان عشق است ای بی خبر
.خط خطیهای (حامد پسرتنها )
3 امتیاز + /
0 امتیاز - 1390/06/31 - 21:55 در
دل نوشته